گنگلاج گردیدن (سُ خَ کَ دَ) گنگ شدن. الکن شدن. فدامه. فدومه. تأتاءه. تئتاء. (منتهی الارب) ادامه... گنگ شدن. الکن شدن. فَدامه. فُدومه. تأتاءه. تَئْتاء. (منتهی الارب) لغت نامه دهخدا